حدود یک هفته پیش، یک آرشیواز موسیقی ایرانی (سنتی و اصیل) از یکی از دوستان گرفتم. امروز که فایلهای مربوط به گروه کامکارها – اینجا را بخوانید – را می دیدیم و کنسرت های آنان را می دیدیم، به انتهای یک کنسرت رسیدم که در آن مثل خیلی از کنسرت های دیگر وقتی کار گروه تمام می شود و مورد تشویق مردم قرار می گیرند، دوباره بر سر جای خود می نشینند و یکی از کارهای مردمی و معروف خود را ارائه می دهند، مثلا شجریان در کنسرت هم نوا با بم، مرغ سحر را خواند و … فکر کنم نوعی اشانتیون است.
پس از پایان کار، این گروه دوباره نشستند و در زمانی که ریتم کار از تنبک شروع شد، مردم کار را شناسایی کردند و از روی شادی تشویق کوتاهی کردند. به نظرم آمد که این کارشان باید در بین مردم خیلی معروف بوده باشد. به هر حال عکس العمل های مردم هم خیلی جالب بود.
و اما اصل موضوع، پارسال در جشن صد سالگی شهرداری(بلدیه) رشت، این ارگان تصمیم گرفت تا این صد سالگی را جشن بگیرد. از جمله برنامه های آنان سه شب کنسرت گیلکی بود. شب اول پوررضا، شب دوم ناصر مسعودی و شب سوم نیز محمد عذرخواه. شب دوم، کنسرت ناصر مسعودی من حضور داشتم. به یاد دارم که مردم هی داد می زدند، «بنفشه یه بخوان» یا «بنفشه گول»، گاهی نیز که صدای مردم نمی رسید به مسعودی، وی با میکروفون می گفت «چیه برا؟» و خب برای منی که نشنیده بودم بنفشه گول را جالب بود که بشنوم، اغلب مسعودی در جواب می گفت «تمرین نکردیم». من فکر می کنم گفته بودند که این را اجرا نکند. ولی در آخر که کنسرت تمام شده بود و تشویق ها انجام شد، مسعودی بنفشه گول را خواند و مردم بر خلاف کارهای قبلی کنسرت، با دست وی را همراهی می کردند و رقص و این ها را یادم نمی آید… مردم هم تشویق جانانه ای کردند.
باری، هر دو این ها، هم اثر کامکارها و هم بنفشه گول ناصر مسعودی، یک چیز جمعی در بین دو جامعه است. اولی بین کردها و دومی بین گیلکان. به عقیده من دست گذاشتن روی این چیزها که اغلب افراد ملیت ها یا قومیت ها با آن ارتباط روحی دارند یا برقرار می کنند و یا یک حالت نوستالژیک برای آنان دارد، می تواند نتایج خوبی داشته باشد. شاید بنفشه گول نقطه مشترکی باشد بین خیلی از گیلکها.
برای دانلود این کار کامکارها این جا را کلیک کنید
من فکر می کنم کنسرت در کردستان عراق برگزار شده باشد.